Perdic | شخص واجد شرایط کارشناس متخصص | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (5 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	qualified person U	شخص واجد شرایط کارشناس متخصص

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	qalified U	واجد شرایط
	qualification U	واجد شرایط
	qualify U	واجد شرایط
	qualifies U	واجد شرایط
	eligible U	واجد شرایط
	bona fide U	واجد شرایط
	qulifications U	واجد شرایط
	qualified U	واجد شرایط
	quantifies U	واجد شرایط شدن
	quantified U	واجد شرایط شدن
	entry group U	گروه واجد شرایط
	quantify U	واجد شرایط شدن
	qualify for U	واجد شرایط بودن
	quantifying U	واجد شرایط شدن
	qualificatory U	واجد شرایط کننده
	eligible U	واجد شرایط مطلوب
	qualified U	واجد شرایط لازمه
	possessing the necessary qualifications U	واجد شرایط لازم
	qualify U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	qualifies U	صلاحیت داشتن واجد شرایط شدن
	eligible U	واجد شرایط برای انتخاب شدن
	expert U	متخصص کارشناس
	experts U	متخصص کارشناس
	financier U	کارشناس علم مالیه متخصص مالی
	financiers U	کارشناس علم مالیه متخصص مالی
	fireworker U	متخصص اتش بازی متخصص مرمیات وموشکهای جنگی متخصص مواد منفجره و اتش زنه
	tacticians U	متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
	tactician U	متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
	he was nothing of an expert U	هیچ متخصص نبود متخصص کجا بود
	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	synoptic situation U	شرایط جوی محلی موجود شرایط جوی اندازه گیری شده منطقهای
	radiologists U	متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
	radiologist U	متخصص استعمال پرتو رونتگن متخصص استعمال پرتومجهول
	animalization U	واجد صفات حیوانی
	homozygote U	واجد صفات پدرومادر
	analysts U	کارشناس
	expert U	کارشناس
	experts U	کارشناس
	analyst U	کارشناس
	judges U	کارشناس
	judge U	کارشناس
	connoisseur U	کارشناس
	au fait U	کارشناس
	judged U	کارشناس
	judging U	کارشناس
	qui tam action U	دعوی کیفری که واجد جنبه عمومی و خصوصی باشد
	actuary U	کارشناس بیمه
	actuaries U	کارشناس بیمه
	electric engineer U	کارشناس برق
	electronic engineer U	کارشناس الکترونیک
	critic U	کارشناس خبره
	qualified U	کارشناس موصوف
	critics U	کارشناس خبره
	volcanist U	کارشناس اتشفشانی
	technologist U	کارشناس تکنولوژیست
	second best theory U	نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
	he posed as an expert U	خود را کارشناس وانمودکردن
	technicians U	ذیفن کارشناس فنی
	acoustician U	کارشناس علم اصوات
	technician U	ذیفن کارشناس فنی
	adjuster U	کارشناس در خسارت بیمه
	educationalists U	کارشناس اموزش و پرورش
	skilled witness U	کارشناس اهل خبره
	educationist U	کارشناس اموزش و پرورش
	educationists U	کارشناس اموزش و پرورش
	zoogeographer U	کارشناس جغرافیای حیوانی
	educationalist U	کارشناس اموزش و پرورش
	average adjuster U	کارشناس تعیین خسارت بیمه
	average stater U	کارشناس تعیین خسارت بیمه
	sanitarian U	کارشناس بهداشتی جانبدار بهداشت همگانی
	taster U	کارشناس چشیدن مزه شراب وچای وغیره
	tasters U	کارشناس چشیدن مزه شراب وچای وغیره
	zootechnician U	کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
	humanizes U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanize U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanised U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanises U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanising U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanized U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	humanizing U	انسان شدن واجد صفات انسانی شدن
	conditions U	شرایط
	terming U	شرایط
	terms U	شرایط
	termed U	شرایط
	term U	شرایط
	the conditions U	شرایط ان
	terms of payment U	شرایط پرداخت
	working conditions U	شرایط کار
	Russian roulette <idiom> U	شرایط پرخطر
	ball games U	شرایط وضعیت
	ball game U	شرایط وضعیت
	terms of trade U	شرایط مبادله
	terms of trade U	شرایط معامله
	sufficient conditions U	شرایط کافی
	tropical condition U	شرایط گرمسیری
	fair play U	شرایط برابر
	adverse factors U	شرایط نامساعد
	usual conditions U	شرایط معمول
	suitable conditions U	شرایط مناسب
	conditions of use U	شرایط کاربرد
	competitive conditions U	شرایط رقابت
	conditions of (the) competition U	شرایط رقابت
	admission requirements U	شرایط پذیرش
	competition conditions U	شرایط رقابت
	necessary conditions U	شرایط لازم
	actude conditions U	شرایط شدید
	actude conditions U	شرایط حاد
	tight spot <idiom> U	شرایط سخت
	conditions U	شرایط اوضاع
	no bed of roses <idiom> U	شرایط سختوبد
	ambient conditions U	شرایط محیطی
	present conditions U	شرایط فعلی
	implied terms U	شرایط تلویحی
	implied terms U	شرایط ضمنی
	shipping terms U	شرایط حمل
	terms of shipment U	شرایط حمل
	given conditions U	شرایط معلوم
	given conditions U	شرایط معینه
	spring conditions U	شرایط بهاری
	final cinditions U	شرایط فینال
	final cinditions U	شرایط پایانی
	initial condition U	شرایط اولیه
	light conditions U	شرایط نور
	liner terms U	شرایط خط کشتیرانی
	second order conditions U	شرایط ثانوی
	payment terms U	شرایط پرداخت
	standard temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	standard temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	normal temperature and pressure U	شرایط متعارفی
	normal temperature and pressure U	شرایط استاندارد
	settlement terms U	شرایط تسویه
	mutual terms U	شرایط متقابل
	marginal conditions U	شرایط نهائی
	existing circumstances U	شرایط موجود
	equilibrium conditions U	شرایط تعادل
	emergency conditions U	شرایط اضطراری
	conditions of contract U	شرایط قرارداد
	condition of readiness U	شرایط امادگی
	boundary conditions U	شرایط مرزی
	boundary conditions U	شرایط حدی
	ballistic conditions U	شرایط بالیستیکی
	average conditions U	شرایط متوسط
	conditions of purchase U	شرایط خرید
	conference terms U	شرایط کنفرانس
	credit terms U	شرایط اعتبار
	stability conditions U	شرایط ثبات
	settlement terms U	شرایط پرداخت
	dis qualified U	فاقد شرایط
	standard condition U	شرایط استاندارد
	standard conditions U	شرایط متعارفی
	terms and conditions U	ضوابط و شرایط
	makings U	شرایط لازم
	delivery terms U	شرایط تحویل
	requirements of the credit U	شرایط اعتبار
	average conditions U	شرایط عادی
	qualifications U	شرایط لازم
	plateaux U	شرایط پایا
	plateaus U	شرایط پایا
	requirements U	شرایط لازم
	disadvantages U	شرایط نامساعد
	disadvantage U	شرایط نامساعد
	plateau U	شرایط پایا
	qualification U	وضعیت شرایط
	geriatrician U	متخصص
	au fait U	متخصص
	specialist U	متخصص
	stylist U	متخصص مد
	rhinologist U	متخصص
	expert U	متخصص
	experts U	متخصص
	adhoc U	متخصص
	geriatrist U	متخصص
	skilled U	متخصص
	osteopathist U	متخصص
	stylists U	متخصص مد
	specialists U	متخصص
	to impose conditions U	با شرایط سنگین بارکردن
	make a difference <idiom> U	شرایط را عوض کردن
	terms and conditions of the credit U	ضوابط و شرایط اعتبار
	circumstance U	شرایط محیط اهمیت
	ineligible U	فاقد شرایط لازم
	feudatory U	تابع شرایط تیول
	qualified U	دارای شرایط لازم
	volcanism U	شرایط و خصوصیات اتشفشانی
	tenders conditions U	شرایط عمومی مناقصه
	turn the tables <idiom> U	عوض کردن شرایط
	provisions of a contract U	شرایط قرار داد
	machining requirments U	شرایط براده برداری
	it does not s. the condition U	واجدان شرایط نیست
	tight squeeze <idiom> U	شرایط سخت تجاری
	conditions of sale U	شرایط اساسی معامله
	other things being equal U	اگر شرایط دیگررابرابربگیریم
	ineligibility U	فقدان شرایط لازم
	investigation of foundation conditions U	تحقیق شرایط شالوده
	support conditions U	شرایط تکیه گاهی
	through the mill <idiom> U	تجربه شرایط مشکل
	unqualified U	فاقد شرایط لازم
	second order conditions U	شرایط مرتبه دوم
	bend U	شرایط خمیدگی زانویی
	meet U	مطابق شرایط بودن